کد مطلب:94444 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

خطبه 027-در فضیلت جهاد












[صفحه 126]

لحظه ای نبود كه علی (ع) از بهانه سازی و ایرادگیری یاران و سپاهیان خویش آسوده بماند. گاه سرما و بوران زمستان و گهی گرمای سوزان تابستان را بهانه می كردند و روی از جنگ برمی تافتند. با آنكه خطابه های آتشین و هیجان انگیز علی سنگ خارا را نرم می كرد، اما در دل سخت سپاهیان و یاران او كمتر اثر می گذاشت شب و روز در اندیشه این بود كه چه گوید تا رخوت بی ایمانی و سستی و ناباوری در جای یارانش ننشیند و از پیكار دست نكشند از اینرو از هر دری سخنی و از هر تاریخی و سرنوشتی، گواهی می آورد و این خطابه یكی از آنهاست اینك كه پیمانه عمر من بسر آمده، شما را وصیت می كنم كه: هرگز روی از جنگ و جهاد برمتابید در آغاز، در كمال تواضع و خاكساری، آفریدگاری را ستایش می كنم كه نظام گیتی بفرمان اوست، و با احترام درود می فرستم بر پیامبری كه نشر و ابلاغ دین اسلام از اوست. آگاه باشید كه پیكار با كافران دری است از درهای فردوس، كه پروردگار آنرا به روی سرسپردگان خود خواهد گشود زره رخنه ناپذیر و سپر پولادین ایمان، جامه و سینه پرهیزكاران است آنكس كه این خرقه را از روی بیهودگی و سست اندیشی از تن بدر آورد، همانا خداوندش لباسی از ذلت و خفت

پوشاند، باران بلا از هر سو بر او ببارد، و دون همتی و خوارمایگی او را در میان گیرد حق از او بیزار گردد و دانائی و بینائی بحالش بگریند! در گرداب دنائت و وقاحت گرفتار شود و به آستان پر شكوه عدالت و راستی او را راهی نیست

[صفحه 127]

آگاه باشید! من اینك پیش از آنكه آنان برای ستیزی سخت رو بسوی شما آورند، روز و شب، نهان و آشكار، شما را به كارزار با آنان دعوت می كنم و بشما می گویم كه در نبرد با آنان پیشی گیرید. به خدا سوگند كه هیچ قومی درون خانه خود برای جنگ باقی نماند، مگر آنكه بر خواری و زبونی خود بیفزاید. پس شما در مقابل دعوت من به امید یكدیگر نشستید و پیش قدمی را به دیگری وا گذاشتید، تا اینكه سرانجام غارتگران و گردنكشان از هر سو بر شما تاختند و خاك شما را تصرف كردند این برادر غامد است كه سپاهیان و سوارانش بشهر انبار ریختند و حسان بن حسان بكری را كشتند و سواركاران شما را از پشت سنگرهاشان بیرون راندند. شنیدم افرادی از آنان بر دو تن از زنان كه یكی مسلمان و دیگری پناه نشین اسلام بوده تاخته اند، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره را از دست و پا و گردن و گوش آندو كنده و به یغما برده و هر چه یكی از آندو زن ندبه و زاری كرده فریاد رسی نداشته و غارتگر به زاریش رحم نیاورده. چندی پس از این، دشمنان با غنائمی بسیار بازگشته اند، حال آنكه هیچیك ازآنان را زخمی نرسیده، و قطره خونی از تنشان نریخته. آه كه جای شگفت نیست اگر مرد مسلمانی از شن

یدن این واقعه جان گزا و غم آفرین از شرم در دم جان دهد من او را ملامتی نمی كنم، بلكه مرگ را بر او روا می دانم

[صفحه 128]

دریغا! شگفتا! به خدا سوگند كه جانم از این اندوه بلب آمده كه این قوم خدا ناشناس و عصیانگر تا بدین اندازه در جهل و نادانی خود پایدارند و شما در احقاق حق روای خویش سست عنصر و بی حالید. رویتان زشت و جانتان با فرومایگی قرین باد! اف بر شما كه از هر سو هدف تیر بلا آفرین دشمن شده اید! این یاغیان غارتگر از هر سو در پی شما می كنند و بر شما می تازند، و در مقابل، شما در كنج ویرانه سراهایتان سر در جیب عزلت و ذلت فرو برده اید و سینه گناه آلودشان را از هم نمی درید! آتش جنگ، پیكرتان را می سوزاند و شما را خواب خرگوشی در ربوده و به مبارزه با آنان نمی روید. آشكارا فرمان خدا را با گناه و معاصی درآمیخته اند، و شما با سكوت خود، بار این گناه و معصیت را بدوش می كشید و از آن خشنودید به هنگام تابستان كه شما را به نبردی سخت با آنان دعوت می كنم، به یك زبان فریاد برمی آورید كه در تفت گرمای جانسوز تابستان ما را مهلتی ده تا از قوت و شدت گرما بكاهد، و چون زمستان رسد و فرمان بسیج دهم، ناله بر آرید كه سرما سخت سوزان است و ما را رخصتی ده، تا فصل سرما بگذرد. خدا گواه است كه اینهمه بهانه ها بخاطر ترس از جنگ است. و بس شما كه بدینسان

از سرما و گرما در هراسید، پس از بیم كارزار در چه حالید؟ ای ترسوبچگان مردنما! به خدا سوگند كه از ضربت برق آسای شمشیر برهنه دشمن، گریزنده ترید با شما هستم! شمائیكه عقلتان به خردی طفلان خردسال و زنان پرده نشین است. كاش هرگز شما را نمی دیدم، و با تمام جان در شناختتان نمی كوشیدم. خدا گواه این دل غم آفرین من است كه پشیمانم. پشیمان، كه چرا شما را دیدم و شناختم. نفرین خدا بر شما باد كه چنین دل خونینم را با رفتار تلختان آلوده و چركین كردید و سینه آرامم را پر آشوب و خشم آگین نمودید. قطره قطره زهر نامرادیها و اندوه توانفرسا در كامم فرو ریختید و با چنین خودخواهی و نافرمانی از دستوراتم، رای و صلاح كار مرا تباه و خراب كردید، تا كار را بدانجا كشاندید كه قریش مرا به ریشخند گرفتند و گفتند: پسر ابیطالب مرد دلاوری است اما، از علم جنگ بی بهره و خام است رحمت خدا بر آنان باد كه چه قضاوتی كردند! بمن بگوئید كه كدامینشان در كار جنگ موقع شناس تر، و از لحاظ كارآزمودگی چیره دست تر از منند؟ كدامیك از آنان پایداری و استقامت مرا دارد؟ هنوز بیست سالی از عمرم نمی گذشت كه پای من با زمین سخت صحنه نبرد آشنا شد و اینك كه عمرم از شصت گذشته، از آ

نزمان تاكنون لحظه ای دستم با قبضه شمشیر بیگانه نشده و دور از آن نزیسته ام. حال آنكه بسی بی تدبیر و ناپخته است كسی كه فرمانش را نبرند و حكمش را جاری نسازند


صفحه 126، 127، 128.